اصل های اولیه جنبش

اصل های اولیه جنبش ملی ما هستیم 1- تلاش در راستای زنده کردن فرهنگ ایرانی و پایان بخشیدن به اشغال کشورمان توسط فرهنگ عرب( نه اسلام). 2- هر ایرانی با هر مذهب و گرایش سیاسی(جمهوری خواه، پادشاهی خواهان، مجاهدین خلق، کمونیست ها و حتی طرفدار جمهوری اسلامی) در بیان نظرات خود آزاد است و هیچ کس حق ندارد مانع او گردد. 3- نفي هرگونه تبعيض از لحاظ جنسيتي ،نژادي،قومي، عقيدتي و مذهبي 4- رعایت احترام دیگران و عدم استفاده از الفاظ زشت و نازیبا چه در اظهار نظر و چه در نقد یا رد نظر دیگران. 5- عدم استفاده از شعار مرگ برای افراد. 6- هرگونه تغییر در ایران باید به وسیله مردم ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور انجام گیرد چون به غیر از مردم ایران هیچ دولت بیگانه ای به فکر مردم و منافع ملی ایران نیست. 7- هر فرد در این جنبش خود یک رهبر است. 8- جنبش ملی ما هستیم بر اساس مبارزات بدون خشونت عمل می نماید و با هر گونه حرکت خشونت آمیز یا تبلیغ آن مخالف است 9- جنبش ملی ما هستیم پرچم رسمی ایران را پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان می داند و این پرچم را وابسته به هیچ حزب و گروهی نمی داند و آن را متعلق به مردم ایران می داند

۱۳۹۱ شهریور ۱۶, پنجشنبه

حلقه گمشده


درست هزاران سال است که ما مردمان ایران زمین اسیر حکومت های دینی در شکل ها و فرم های گوناگونش بوده ایم هر چند که هیچگاه چون امروز مردان دین مستقیم براین سرزمین حکم نرانده اند اما آنها همیشه در کنار قدرت حضور داشته اند و بخش بزرگی از زندگی مردم را کنترل می نمودند حضورشان در سایه قدرت باعث شده بود تا پلیدیشان بر کسی نمایا ن نشود و مردم همچنان آنان را انسان هایی پاک و بی پیرایه بدانند اما حکومت 33 ساله شان آنها را از سایه خارج و به میانه میدان آورد و در این میدان در زیر نور درخشان خورشید پلیدیشان بر همگان آشکار گشت.
اما آیا نمایان شدن پلیدی این مردان دین کافی است تا ما از چاه تاریکی و بدبختی به سرای امید و نور هدایت شویم؟ در پاسخ به این پرسش باید چند مورد را مد نظر قرار داد 1- روی آوردن بخشی از ایرانیان مسلمان زاده به دین های دیگر 2-  طرفداری عده ای از ایرانیان از نیروهای اصلاح طلب مذهبی. این دو نکته آشکار می کند که هرچند پلیدی ها آشکار گشته اما آنچه واجب تر از آشکار شدن پلیدی مردان دین بوده، که همانا پذیرفته شدن این پلیدی از سوی مردم است هنوز به درستی رخ نداده است در جاهایی می شنویم که گفته می شود این دین نیست که ایراد دارد این مشکل افرادی است که منادی آن گشته اند و از روی درک نادرستشان با چنین برداشت اجرایی از دین به آن ضربه می زنند اما هیچ گاه این افراد به پرسش دیگری که از درون تاریخ بر می خیزد پاسخی نمی دهند و این پرسش عبارتست از اینکه اگر دین در ذات خوب است پس چرا همه آنان که از نردبان آن به قدرت رسیده اند جز کشتار و آتش زدن  به جان و مال مردمان کار دیگر نکرده اند؟ آیا نمی بایست در بین این خیل بزرگ یک نفر یافت شود که اثری مبتنی بر ذات دین از خود بر جای بگذارد؟ آنها پاسخی برای این پرسش ها ندارند و برای همین نه آنها را بیان می کنند و نه از شما می خواهند که به آن بیندیشید. آری تفاوت ما با اروپایی ها در همین جا است. فرانسوی ها به آنجا می رسند که می گویند تا آخرین پادشاه با روده آخرین کشیشی به دار آویخته نشود آزادی دست یافتنی نخواهد بود و ما تنها به سراغ پادشاهش رفتیم و نفهمیدیم که هدف اصلی این گفتار مرگ کشیش بوده نه پادشاه. اکنون نیز نیروهای به اصطلاح براندازی داریم که همچنان تقصیر را به گردن مردان دین می اندازند و باعث شده اند تا پس از گذشت 33 سال نتوانیم از این حکومت رهایی یابیم. ما زمانی که به این باور برسیم که هر چه بدی هست بی شک ریشه اش را باید در دین جستجو کرد به حلقه گم شده هزاران ساله ای دست خواهیم یافت که ما را بی شک به  سوی سرای امید و آزادی رهنمون خواهد شد. باید به این باور رسید که دین هر شکلش چه سنتی اش و چه اصلاح شده اش اگر به محدوده قدرت نزدیک شود جز نابودی در بر نخواهد داشت. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر