اصل های اولیه جنبش

اصل های اولیه جنبش ملی ما هستیم 1- تلاش در راستای زنده کردن فرهنگ ایرانی و پایان بخشیدن به اشغال کشورمان توسط فرهنگ عرب( نه اسلام). 2- هر ایرانی با هر مذهب و گرایش سیاسی(جمهوری خواه، پادشاهی خواهان، مجاهدین خلق، کمونیست ها و حتی طرفدار جمهوری اسلامی) در بیان نظرات خود آزاد است و هیچ کس حق ندارد مانع او گردد. 3- نفي هرگونه تبعيض از لحاظ جنسيتي ،نژادي،قومي، عقيدتي و مذهبي 4- رعایت احترام دیگران و عدم استفاده از الفاظ زشت و نازیبا چه در اظهار نظر و چه در نقد یا رد نظر دیگران. 5- عدم استفاده از شعار مرگ برای افراد. 6- هرگونه تغییر در ایران باید به وسیله مردم ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور انجام گیرد چون به غیر از مردم ایران هیچ دولت بیگانه ای به فکر مردم و منافع ملی ایران نیست. 7- هر فرد در این جنبش خود یک رهبر است. 8- جنبش ملی ما هستیم بر اساس مبارزات بدون خشونت عمل می نماید و با هر گونه حرکت خشونت آمیز یا تبلیغ آن مخالف است 9- جنبش ملی ما هستیم پرچم رسمی ایران را پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان می داند و این پرچم را وابسته به هیچ حزب و گروهی نمی داند و آن را متعلق به مردم ایران می داند

۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

بنشین به انتظارم


بی پروا بنشین بر جای خود که من می آیم
با همه دلهره ها بنشین بر جای خود که من می آِیم
با صبر بنشین بر جای خود من می آِیم
دیر و زود دارد ولیکن من می آِیم
مبادا که پیش از آمدنم زجای بر خیزی که من می آیم
مبادا که پیش از آمدنم حرکت از این بیش شتابان کنی که من می آیم
مباد که پیش از آمدنم واژه آزادی را بر زبان جاری کنی که من می آیم
مبادا که پیش از آمدنم طعم شیرین آزادی را طلب کنی که من می آِیم
مبادا که پیش از آمدنم پای در کوچه خیابان نهی که من می آیم
مبادا پیش از آمدنم فریاد آزادی خواهی سر دهی که من می آیم
چون که آمدم دیگر فرصتی نیست
بین من و تو لحظه ای درنگ چایز نیست
تو را می ستانم زین دنیا و به دنیای دگر برم
که در حسرت یک فریاد آزادی
که در حسرت یک لحظه پای در کوچه و خیابان نهادن
چو اسپند بر آتش هر دم فرصتی طلب کنی
لیک کنون جز سوختن در حسرت فرصت های رفته چاره ای نیست

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

بطری شیر و ایران








چندی پیش با یکی در مورد ایران گفتگو می کردم مثالی برایم زد که دیدم مثال جالبی است که به نوعی بیان کننده نگاه متفاوت ما به ایران است
مثال از این قرار بود که فرض کنیم یک بطری شیر در دست داریم و در حال رساندن آن به مقصد هستیم در راه با کودکی بر خورد می کنیم که با ماشینی تصادف کرده است و به شدت مصدوم است حال کدام یک دارای برتری است که باید انجام داد: کمک به کودک یا رساندن بطری شیر به مقصد از پیش تعیین شده بدون هیچ تاخیری؟
اینجا دقیقا جایی است که نگاه انسانی هر فرد به او می گوید که جان کودک را باید نجات داد اما در زندگی روزمره ما چه چیزی بطری شیر و چه چیزی کودک است؟ در اینجا دو نوع دیدگاه نمایان می شوند
1-    دیدگاهی که می گوید بطری شیر، ایران است و کودک، امور زندگی روزمره خود شما است.
2-    دیدگاهی که می گوید بطری شیر، امور زندگی روزمره شماست و کودک، ایران است.
هر یک از ما بطری شیری در دست داریم و کودکی که تصادف کرده و به شدت نیازمند کمک است در روبرویمان داریم باید از خود بپرسیم که در دیدگاه ما بطری شیر و کودک تصادف کرده هر یک نمادی از چه هستند؟ و بر اساس آن یکی از دو دیدگاه را برگزینیم و خود را بدان متعلق بداینم من خود را متعلق به دیگاه دوم می دانم چرا که از نظرم ایران کودکی است که دچار صانحه ای دلخراش گشته و جانش در خطر است.
بی شک هر یک از دیدگاه ها را که برگزینیم به ناچار باید هزینه مربوط به آن را نیز پرداخت نماییم. این هزینه می تواند امور زندگی روزمره شما باشد که از آنها باز می مانید و یا ایران باشد.

۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

پخش فیلم مستند نامه ای از ایران


هم اکنون در تلویزیون کانال یک
برای دیدن کانال یک با کیفیت متوسط از طریق اینترنت می توانید از لینک زیر استفاده نمایید

۱۳۹۰ آبان ۲۴, سه‌شنبه

صد بار گفتیم خشت نخست را کج نگذارمعمار جان


صد بار گفتیم نظریه هم می دهید به آخر و عاقبتش بیندیشید گوش ندادند و نظریه دادن والکی الکی خودشان را با ما آریایی ها قاطی کردن گفتند ما و شما ریشه هایمان از یک جا توی آسیای میانه است گفتیم نیست گفتند هست و به خاطرش جنگ جهانی راه انداختند. حالا دیدین نیست؟ حالا هم الکی نگو ایرانی ها آریایی نیستند برو ریشه خودت را درست بیاب ایرانی آریایی بوده و هست و خواهد بود.   

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

درد دلی به بهانه هزاران بیانیه "جنگ نه"



قرن ها است که مردم ایران در پی چشیدن مزه شیرین آزادی هستند آزادی را دیریست که از این مردمان ربوده اند از آن لحظه که لشکر تازیان بر ایران مستولی شد و خون ایرانیان را آنقدر ریخت تا آسیاب ها با آن به حرکت در آیند ایرانیان تنها و تنها به آزادی می اندیشیدند و در این راه در طی 14 قرن گذشته خون ها داده اند ولی دریغ که هنوز تا رسیدن به آزادی راهی دراز در پیش است.
از زمان آغاز حمله تازیان به ایران عده ای همیشه بر طبل "جنگ نه" می کوبیدند شاید بتوان آغاز گر این "جنگ نه" را آنان دانست که راه نفوذ به شهر مداین را به تازیان خسته و فرسوده از محاصره بی ثمر نشان دادند یا که شاید بتوان آن را به سیاه دیلمی نسبت داد که فرمانده بخشی از ارتش ایران بود که برای جنگ با تازیان فرستاده شده بود ولیکن به جای جنگ از راه همکاری با آنان در آمد و باعث سقوط شهری دیگر از ایران به دست تازیان شد یا که نه شاید باید افشین را مسوول کوبیدن بر طبل "جنگ نه" دانست که بابک را تسلیم خلیفه عباسی نمود تا خلیفه عباسی اندام بابک را از بدن او جدا نماید و سرانجام او را بکشد و در بین دو نماز سری به اتاقکش زند تا دختران بابک را که اینک اسیر دست اویند مورد تجاوز قرار دهد. شاید هم بتوان "جنگ نه" را به آنان نسبت داد که جایگزینی تاریخ تازی را با تاریخ ایرانی ناپسند خواندند و مانعش شدند.
آه که چه بسیارند "جنگ نه" ها و چه دلخراش است هر حادثه که در پی آنها رخ داده است. در حادثه در پی این "جنگ نه" ها می بینیم که سخن از یک چیز است تسلیم، آری تسلیم تازی شدن. همه این "جنگ نه" ها در حالی در گوش ما خوانده شده است و می شود که همیشه جنگی بزرگ در جریان بوده است جنگ بین دو فرهنگ، از یک سو فرهنگ غنی و والای ایرانی و از سوی دیگر فرهنگ تازی. در همه این قرن ها به دست "جنگ نه" گوهای بیگانه پرست، فرهنگ ایرانی ضربه هایی بزرگ خورده است و اینک من خسته از این "جنگ نه" ها هستم من از تسلیم شدن بی جنگ خسته ام. باید طرحی نو در انداخت. باید حرکتی تازه نمود باید که به هر اشغالگر نه گفت چه تازی چه آمریکایی یا از هر مرز و بوم دیگری که باشد دیگر گوش من صدای بلند طبل "جنگ نه" یک سویه را نمی شنود چرا که دیری است سکوتم را شکسته ام و فریاد می زنم که گر "جنگ نه" پس این همه زخم بر تن فرهنگ من چیست؟ که اگر "جنگ نه" پس این همه نام غیر ایرانی از برای چیست؟ که اگر "جنگ نه" پس این تاریخ تازی از برای چیست؟ که اگر "جنگ نه" پس این سید و حاجی بازی از برای چیست؟ اگر "جنگ نه" پس آن آخوند تازی صفت از برای چه حکمران است؟ اگر "جنگ نه" پس آن همه ایرانی در زندان از بهر چیست؟  اگر "جنگ نه" پس نابودی مجسمه قهرمانان ایرانی از بهر چیست؟
برای نه گفتن به جنگ بسیار دیر است قرن ها است که جنگی بر پا است و ما را با “جنگ نه” های گوناگون فریفته اند و از همراهی کردن با بابک ها و مازیارها به دور داشته اند آری ما هم با جنگ سر سازگاری نداریم اما اکنون می دانیم که در میانه یک جنگیم یک جنگ که قرن ها است ادامه دارد و اینک برای جلوگیری از اضافه شدن نیروی سوم به نفع دشمن و برای جلوگیری از هرگونه شکست باید برخاست باید کاری کرد باید بودن را فریاد زد باید که هم صدا شد و ما هستیم گویان هم از اضافه شدن نیروی سوم در جبهه دشمن جلوگیری نمود و هم دشمن را از خانه بیرون نمود. بودن در هزاران بینانیه نیست بودن در عمل است باید که هزاران بیانیه را به کناری انداخت و در میانه میدان، بودن را اثبات کرد. 


۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

پشتیبانی یا جلوگیری از جنگ کدام را باید برگزید


از زمان حمله آمریکا به افغانستان هر از چند گاهی در گمانه زنی ها احتمال حمله آمریکا به ایران افزایش می یابد و باعث ایجاد بحث هایی در پشتیبانی یا جلوگیری از آن بین موافقان و مخالفان جنگ می شود و در چند روز اخیر باز در گمانه زنی ها احتمال حمله آمریکا به ایران افزایش یافته است و من در این اندیشه ام که در کدام سوی باید بایستم آیا باید پشتیبان جنگ باشم یا که نه باید مخالف جنگ آمریکا با ایران باشم؟
از یک سو می نگرم که هم اکنون کشورم در اشغال عده ای بیگانه است و هر روز بیش از روز پیش به قهقرا فرو می رود بنابراین می گویم حال که کشور ما در اشغال است چه بهتر که در اشغال مردمانی با فرهنگ بالاتر از آنان که اکنون مشغول استعمار و استثمار ما هستند باشیم و از سوی دیگر می دانم که احتمال دارد حاصل این جنگ تنها ویرانی بیشتر ایران باشد و اشغالگران کنونی حذف نشوند بلکه همچنان بر مسند قدرت بمانند که این فاجعه ای بس بزرگ تر خواهد بود. و اما در مورد نقش مردم ایران
هم چنان اختلاف میان گروه های مخالف این نظام اشغالگر آنچنان بالاست که توانا در ایجاد حرکتی بزرگ و هماهنگ در میان مردم نیستند و هر یک تنها خود را نماینده خواست مردم ایران می دانند و این را خوب می دانند که هیچ یک از انان به تنهایی دارای پایگاه آنچنان بزرگی در میان مردم نیستند ولی از آن جهت که تنها قدرت را از برای خود می خواهند بنابراین حاضر به نشستن در کنار دیگر گروه های اپوزیسیون نیستند و از سویی خود مردم هم به نظر نمی رسد به آنچنان فرهیختگی ای رسیده باشند که بتوانند خود را از نیرنگ های اشغالگران به دور دارند و بتوانند حرکات اعتراضی هماهنگی را سامان دهند و چه بسا عده ای از آنان هم اکنون در حال لحظه شماری برای حمله آمریکا به ایرانند با این خیال که آمریکا زحمت آنچه را که آنها می بایست انجام دهد به جایشان انجام دهد.
این موارد باعث شده است تا من در انتخاب میان مخالفت یا پشتیبانی از جنگ بین ایران و آمریکا دچار سردر گمی شوم و نتوانم تضمیم بگیرم که کدام یک را باید بر گزید چرا که هر یک را که بر گزینم می تواند در پایان یک فاجعه برای ایران باشد.

۱۳۹۰ آبان ۱۱, چهارشنبه

باید تاریخ را گاه با نگاهی دیگر نگریست:


در این سرزمین ایران مواردی هست که نه متعلق به یک دوره و زمان خاص و نه وابسته به نوع سیستم حکومتی خاصی می باشد ابن موارد ارزشهایی ملی هستند متاسفانه عده ای از روی دشمنی با این ارزش ها و عده ای از روی باور اشتباه آنها را به شیوه حکومتی خاصی یا زمان خاصی متعلق می دانند و این عمل خواسته یا نا خواسته عده ای را از آن ارزش های ملی فراری می دهد و این در حالی است که اکنون رژیمی اشغالگر بر سرزمین ما ایران حاکم است که او نیز در تلاش و کوشش برای نابودی این ارزش ها لحظه ای درنگ نمی کند.
یکی از این ارزشهای ملی سال نخست هر کشوری است این که سال نخستین تاریخ کشور چه زمانی انتخاب شود دارای اهمیتی فراوان است زیرا از یک سو نشانگر قدمت، فرهنگ و پایداری یک سرزمین یا مردمانش است و از سوی دیگر این سال از حادثه ای مهم در تاریخ آن سرزمین یا آن مردم نشان دارد که این نقطه عطف اگر باعث سرفرازی مردمان آن سرزمین نباشد باعث سرافکندگی آنان نیز نمی شود.
ما در کشوری زندگی می کنیم که بی هیچ تردید دارای قدمت، فرهنگ و پایداری ای به مراتب بیش از 1390 سال است و از سوی دیگر در این کشور نقطه عطفی وجود دارد که نه تنها در تاریخ این سرزمین بی همتا بوده است بلکه در کل تاریخ این زمین بی همتاست و این نقطه عطف چیزی نبوده است به جز صدور نخستین فرمان حقوق بشر توسط کوروش بزرگ، قانونی که تا آن لحظه کسی نه دیده بود و نه شنیده بود. این حادثه 2570 سال پیش رقم خورد و ما چنان از این نقطه مهم و متفاوت تاریخمان فاصله گرفته ایم که گویی چنین لحظه ای در تاریخ ما مردمان ایران زمین وجود نداشته است و ما مردمانی هستیم که از 1390 سال پیش که پیامبر اسلام محمد بن عبدالله از مکه به مدینه مهاجرت کرده است ما دارای قدمت و فرهنگ شده ایم و این در حالی است که در آن روزگار ما را با سرزمینی که محمد در آن می زیسته هیچ پیوندی نبوده است و حتی در آن زمان شاید اندک مردمانی از این سرزمین از وجود چنین فردی خبر داشته اند و تنها پس از اشغال ایرانمان توسط سربازان عرب بود که همه ما آنها را شناختیم. این در حالی است که ما پیش از آنان دارای سیستم حکومتی و فرهنگ و تمدن بوده ایم و آنان به جز وارد کردن خسارات هنگفت به این کشور چیزی برایمان به ارمغان نیاورده اند و ما اکنون در تاریخ هایمان از سال نخست آنان به عنوان مبنای شمارش سال ها استفاده می نماییم و به نوعی این گفته آنان را تایید می نماییم که ما پیش از اسلام هیچ بوده ایم و پس از آنست که دارای فرهنگ و تمدن شده ایم و در ضمن همه اینها به آنها می گوییم که سرزمین ما همچنان در زیر یوغ استعمار شماست و ما بنده شماییم.
البته یکی از دلایل اصرار بر استفاده از این سال نخست عربی در میان بعضی از هم میهنان این است که عده ای دیگر از هم میهنان سال نخست مبنای شمارش سال ها در ایران را که سال صدور نخستین فرمان حقوق بشر از سوی کوروش بزرگ است را به حکومت پادشاهی مرتبط می کنند و هم میهنانی که با این سیستم حکومتی مخالفند چون نقطه ای دیگر را نمی یابند به سال نخست عربی تن در می دهند و این در حالی است که این سال نخست ماورای نوع سیستم حکومتی است و نباید آن را به سیستمی حکومتی نسبت داد و از ارزش ملی آن کاست و ارزش آن را به حد ارزشی برای یک سیستم حکومتی کاهش داد.  
هیچ حرکتی بدون یاری و همراهی بیشترین افراد یک جامعه به هدفش نمی رسد پس بیایید تا از سال نخست ایرانی به عنوان مبنای شمارش سال ها استفاده نماییم.  
امید است با بازگشت به ارزش های ملی و با یافتن شناختی کامل تر از خود، بتوانیم رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی را با کمترین هزینه ممکن از اریکه قدرت به زیر بکشیم.   

۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

بازگشت تلویزیون کانال یک به ماهواره هاتبرد


با پشتیبانی ایرانیان میهن دوست و پس از موفقیت در حذف نام سخنگوی جنبش ملی ما هستیم آقای شهرام همایون از لیست افراد تحت تعقیب پلیس بین الملل، بار دیگر تلویزیون کانال یک به ماهواره هاتبرد بازگشت 

فرکانس: 11179
سیمبول ریت: 27500
پلاریزاسیون: افقی
اف ای سی: 4/3
نام کانال: Ch1 TV

TV Freq: 11179
Symbol rate: 27500
Polarization: H
FEC : ¾,
Channel name: Ch1 TV

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

از انقلاب تا انقلاب


برای ما از گذشتگان چون سایر ملت های جهان درس های فراوانی چه در قالب داستان و چه در قالب وقایع تاریخی بر جای مانده است که باید از آنها به عنوان چراغ راه آینده مان استفاده نماییم و اگر بدان ها بی توجهی نماییم بی شک عاقبتی بهتر را هرگز نخواهیم دید. می توان گفت همه ما با داستان پیرمردی که از پسرانش می خواست تا تیکه های بارک چوب را بشکنند آشناییم نکته این داستان در یک جمله بود همگرایی رمز شکست ناپذیری است.
سال 2537 ایرانی چیزی نمی توانست آن انقلاب را رقم بزند مگر همگرایی نیروهای مخالف حکومت شاه، هر چند این همگرایی نه بر پایه مشترکات در عین حفظ اصول بلکه بر پایه مشترکات در عین زیر پا نهادن تمام اصول بنیادی گروه ها به خاطر عقاید یک گروه خاص بنیان نهاده شده بود و حاصلش نیز نمی توانست جز آنچه امروز هست باشد.
اکنون 32 سال از آن زمان می گذرد و بازماندگان رژیم سابق و بسیاری از همراهان آن انقلاب(مجاهدین، کمونیست ها و ...) در صف مخالفان حکومت جمهوری اسلامی ای هستند که  حاصل آن انقلاب است و تمامی این جریانات، رژیم حاکم بر ایران را رژیمی نالایق و ناکارآمد می داند و در زمان سخن گفتن حتی به اندازه یک کودک خردسال هم برای دولتمردان این رژیم زیرکی و رندی قائل نیستند و آنها را انسان هایی سفیه و نادان و فاقد پشتوانه قوی مردمی می دانند. 
با توجه به این مطلب برای هر نظاره گر بی طرفی این پرسش ایجاد می شود پس چگونه است که چنین رژیمی 32 سال پابرجاست و هر آنچه خواسته است انجام داده است؟ آیا سخن مخالقینش در مورد نادانی و کم خردی حاکمان امروز گزافه است؟ آیا حاکمان امروز دارای پشتوانه مردمی قوی هستند چنان که می گویند؟ یا مورد دیگری باعث این پابرجایی رژیم حاک بر ایران است؟
در اینجا کوشش می شود تا به شکلی ساده و خلاصه علت های ناکامی مخالفین در این 32 سال بیان شود
1-    گسست در درون نیروهای مخالف
2-    رندی حاکمان و زیرک نبودن مخالفان
3-    همگرایی در بین طرفداران رژیم حاکم
4-    منافع اقتصادی دیگر کشورها
5-    نفوذ عوامل جمهوری اسلامی و میدان داری افراطیون
گسست در درون نیروهای مخالف:
در طی این 32 سال نیروهای مخالف نه تنها که  نتوانسته اند بر سر اشتراکات خود به تفاهم رسیده بلکه در میان هر گروه دو دستگی یا چند دستگی ایجاد شده است و هر یک خود را علمدار واقعی اندیشه آن جریان می داند به عبارتی دیگر می توان چنین گفت که به جای ایجاد هر انقلابی که باعث فرو پاشی نظام حاکم گردد ما با شورش های فراوان در درون نیروهای مخالف روبرو بوده ایم که این خود وابسته است هم به علت های دیگر ناکامی نیرو های مخالف و هم به رفتار دیکتاتور مآبانه نهادینه شده در درون افراد و میل قدرت طلبی و جاه طلبی آنان.
رندی حاکمان و زیرک نبودن مخالفان:
رژیم حاکم بر ایران دارای دولتمردان بسیار رندی است و این رندی تنها در راستای حفظ مقام و قدرتشان و غارت دارایی ملت ایران است. این رژیم به خوبی می داند که مردم به ستوه آمده همیشه به دنبال راهی برای خلاصی از این شرایط هستند حال هر چند این راه تنها در حرف بتواند آنها را امیدوار به آینده نماید و وعده زندگی بهتری برای آنها بدهد بنابراین خود را در یک حزب و دسته  خلاصه ننمود و بلکه دو گروه را ایجاد نمود که شامل اصولگرایان و اصلاح طلبانند که ازاصولگرایان برای سرکوب مخالفین در درون ایران و از اصلاح طلبان  برای امیدوار نگه داشتن افراد نسبتا مخالف درون مرزکه دارای اکثریت هستند و مانع پیوستن آنها به نیروهای مخالف کامل چه در درون و چه در برون مرز شدن و از سوی دیگر از اصلاح طلبان برای کوبیدن و سرکوب هر چه سنگین تر نیروهای مخالف در خارج از ایران استفاده می نماید.
در اثر زیرک نبودن بسیاری افراد حاضر در بین نیروهای مخالفین به خصوص در بین طرفداران، به راحتی در دام های گسترده شده توسط رژیم حاکم گرفتار آمده و چون مزدورانی بی اجرو مواجب برای رژیم کار می کنند از جمله عده ای پیدا می شوند که می گویند با هر جریانی که از مردم برای مبارزه پول بگیرد مخالفند و اگر به آغاز این شیوه اندیشه بنگریم خواهیم دید که این نوع اندیشه برخاسته از سوی اصلح طلبان است که برای تضعیف نیروهای مخالف و فاقد بنیه مالی نمودن آنها با قیافه ای حق به جانب این را مطرح نموده اند و متاسفانه برخی از نیروهای مخالف در این دام افتاده اند و با آنکه حتی در کشورهایی زندگی می کنند که نامزدهای ریاست جمهوریش برای تامین هزینه های انتخاباتی پول از مردم جمع می نمایند و حتی کمک مالی شرکت ها به میزان مشخصی محدود شده است تا نتوانند بر رییس جمهور آینده تاثیر داشته باشند اما این افراد به نامزدهای اصلاح طلب در درون ایران بی توجه به اینکه این افراد سهام داران غارت ثروت مردم ایرانند، نگاه می کنند که بدون کمک مالی از مردم  عادی گرفتن خرج های میلیاردی می کنند و از مخالفین نیز توقع دارند چون این غارتگران خرج نمایند بی آنکه از مردم یاری جویند. گاه نیز بخشی از مخالفین که قادر می شوند حرکتی را سامان دهند به دلیل آنکه چالش سنجی مناسبی را انجام نمی دهند دچار وقفه یا شکست می شوند از جمله این حرکت ها می توان به جنبش ما هستیم اشاره نمود که علی رغم عدم همراهی سایرسران نیروهای مخالف بر خلاف طرفدارانشان تواسنته بود حر کتی را سامان بخشد و تا کوچکترین شهرها و دهات ایران نیز نفوذ کند به علت آنکه نتوانسته بود چالش انتخابات را پیش بینی نماید اگر نگوییم دچار شکست شده، باید بگوییم که دست کم دچار وقفه ای دو ساله یا بیشتر گشته است.
همگرایی در بین طرفداران رژیم حاکم
یکی از راه های پیروزی ساده تر بر دشمن ایجاد اختلاف و دو دستگی در میان نیروهای آن است اما با توجه به اینکه نیروهای هوادار جمهوری اسلامی، روحانیون اسلامگرایی هستند که در پی مال و منال دنیا هستند و به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن موقعیت به دست آمده نیستند هر چند که از این خوان نعمت اندکی به آنها برسد چرا که می دانند پس از این رژیم دیگر نابرده رنج از این خوان نعمت بهره ای نخواهند برد و این آخوندها مقلدینی دارند که بی جون و چرا به سخنانشان که از آن با عنوان فتوا یاد می کنند گوش می دهند بنابراین ایجاد دو دستگی و اختلاف در بین این افراد به خصوص در محدوده سرانش که ریشه اشتراکشان را به خوبی می شناسند کاری بس دشوارو سخت است.
منافع اقتصادی دیگر کشورها
بی شک بسیاری از کشورهای بزرگ و توسعه یافته جهان امروز نفعی سرشار از اوضاع حاکم بر ایران می برند و با گرفتن باج های اقتصادی از جمله نفت رزان قیمت، از انجام هر گونه اقدام سیاسی شدید بر علیه این رژیم خونخوار پرهیز می کنند و در بسیاری موارد با این رژیم در حذف مخالفینش همراهی می کنند که از موارد آن می توان به آنچه در مورد قتل دکتر شاپور بختیار و دکتر فریدون فرخزاد رخ داد اشاره نمود.
نفوذ عوامل جمهوری اسلامی و میدان داری افراطیون
این بسیار احمقانه است اگر فکر کنیم که یک رژیم که در قرن 21 در حال حکمرانی است از تکنیک های اطلاعاتی استفاده ننماید و برای ایجاد دو دستگی و چند دستگی و با هبر شدن از اوضاع درون گروه ها افرادی را به درون آنها نفرستد و گاه این افراد چون کاسه داغ تر از آش عمل می نمایند و باعث دو دستگی می شوند و عده ای نیز به گمان اینکه این طرف خیلی خوب است به دورش جمع می شوند و زیر نظر این فرد به برخورد با یاران سابق خود می پردازند به هر روی این عناصر نفوذی به شکل های متفاوت رفتار می کنند اما آنچه که میدان را برای میدان داری این افراد باز می گذارد خالی شدن صحنه از افرادی است که اندیشه ای متعادل و دموکرات دارند و از ترس درگیر شدن با این افراد و فحش و ناسزا شنیدن و متهم به این یا آن عمل ناشایست از سوی این افراد افراطی شوند به گوشه انزوا خزیده اند و در خانه هایشان نشسته اند تا شاید روزی معجزه ای گردد و این افراد افراطی خود به خود تبدیل به افرادی معتدل و دموکرات گردند غافل از اینکه این عمل آنها تنها تضیف جبهه خودشان را در پی دارد.
هر پروژه برای به سرانجام رسیدن باید یک سری مراحل را پیش از هرگونه عمل اجایی طی نماید تا به پاسخ مناسب برسد ایم برخی از مراحل مهم عبارتند از
1-    نیاز سنجی
2-    امکان سنجی
3-    چالش سنجی
حال به همین شیوه بررسی پروژه همگرایی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی می پردازیم در اینجا منظور از نیروهای مخالف رژیم جمهوری اسلامی نیروهایی هستند که خواستار نظامی دموکراتیک و سکولار برای ایرانند و این مقصود را از روش های مسالمت آمیز پی می گیرند و البته ادعای فعلی این گروه ها مورد نظر است و نه آنچه در گذشته انجام داده اند
نیاز سنجی
در این بخش این پرسش مطرح است که آیا نیازی به همگرایی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی احساس می شود یا نه؟
با توجه به عدم موفقیت هیچ یک از گروه های مخالف و پند های نهفته در داستان های قدیم که در آغاز این نوشتار بدان اشاره شد امروزه نیاز به همگرایی در بین نیروهای مخالف بیش از همیشه احساس می شود
امکان سنجی
در این بخش این پرسش مطرح است که آیا امکان همگرایی نیروهای مخالف جمهوری اسلامی وجود دارد یا خیر؟
بی شک اگر این نیروها نه از برای کسب قدرت تنها و بلکه پیش از آن به دنبال آزادی ایران و ایرانی و برقراری نظامی سکولار و دموکرات باشند این همگرایی به راحتی امکان پذیر است
چالش سنجی
در این بخش به مشکلاتی که ممکن است در حین اجرای پروژه همگرایی نیروهای مخالف پیش آید پرداخته می شود
1-    تجمعات افراطیون هر گروه در راستای مبارزه با همگرایی
2-    ترس از قدرت گرفتن یک گروه در آینده و سرکوب شدن دیگر گروه ها مانند سال 37
3-    زد و بند یک یا چند گروه با جمهوری اسلامی
4-    خارج شدن یک یا چند گروه از این همگرایی بر اثر عدم باور درونی به دموکراسی
که برای هر یک از این چالش ها باید راه کاری اندیشیده شود تا بتوان این پروژه را با موفقیت به پایان رساند

بی شک در همه موارد ذکر شده نواقصی هست که امیدورام خوانندگان هر آنچه را که حس می کنند کم است بدان در بخش نظرات بیفزایند تا به غنای مطلب برای سایر خوانندگان افزوده شود.

۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

من از جانب خودم بخشش عمومی اعلام می کنم



من یک جوان ایرانی که در دوران نکبت بار جمهوری اسلامی به دنیا آمده ام و دوران زندگیم را که می شد با داشتن همه آزادی ها به جز آزادی سیاسی سپری نمایم به خود حق می دهم بابت این از همه آنها که رژِیم گذشته را سرنگون کردند و نتوانستند رژیم بهتری مستقر نمایند که هیچ، بدتر از آن را به ارمغان آوردند و از رژیم پهلوی بابت اشتباهاتی که انجام داد که حاصلش انقلاب نکبت بار سال 2537 ایرانی و روی کار آمدن رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی بود  طلبکار باشم و حق دارم به همچنین از تمام آنان که در این 32 سال حکومت ننگین جمهوری اسلامی پست و مقامی داشته اند بابت کوششان برای شتشوی مغزی دادنم، به علت تخریب دوران کودکی، نوجوانی و جوانیم، تخریب چهره ایرانی در سطح جامعه بین الملل و هزاران دلیل کوچک و بزرگ دیگر طلبکار باشم بیان کنم که من به شخصه (دقت کنید که خودم را می گویم نه فرد دیگری را) هر فردی از هر گروهی و اندیشه سیاسی را که از امروز برای ایجاد ایرانی آزاد و آباد و دارای حکومتی دموکرات و سکولار کوشش نماید می بخشم و در آینده خواهان تشکیل هیچگونه دادگاهی برای او جهت رسیدگی به اعمالش تا پیش از نوشتن این مطلب نیستم حال حتی اگر این فرد خامنه ای یا احمدی نژاد، مریم رجوی یا فردی از خاندان پهلوی، بنی صدر یا موسوی، یا هر فرد شناخته شده یا نشده دیگری باشد.

۱۳۹۰ تیر ۲۶, یکشنبه

ستاره جان زادروزت خجسته باد




زادروز ستاره است امروز
اما ستاره در اوین است امروز
ستاره در اوین تنها نیست امروز
که نه یک ستاره که صدها ستاره در اوین است امروز
ستاره ها اسیر دست سیاه چاله هایند امروز
سیاه چاله دشمن نور ستاره است
نور ستاره، نگاه پر امید ستاره است
نور ستاره، فریاد ما هستیم ستاره است
تا بیکران می رود فریادش امروز
گوییم با ستاره ما هستیم
ستاره تا ستاره ها آزاد نکنیم ما هستیم
گر سیه چاله برلبانت مهر سکوت زده
فریاد تو ستاره ما هستیم
نه که فریاد تو تنها که فریاد هر آزاده ما هستیم
ستاره گر نمی توانم کیک زادروز برایت آورم
اما به جای تو فریاد بر می آورم
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
زندانی عقیدتی آزاد باید گردد
تا که شاید صدایم را بشنوی
دانی که هنوز در یادت ما هستیم
گر تو را ز دیده ما ربودند
ز دل نتوانند ربایند
گر ضربه مان زدند نشکستی و نشکستیم ستاره
گر خسته شدیم ننشستی و ننشستیم ستاره
چرا که با هم پیمان بستیم ستاره
تا نفس هست ما هستیم
ستاره جان زادروزت خجسته باد

پوستر پنجشنبه های نان.، ما هستیم


۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

این خاطره، آن خاطره


این خاطره مر بوط به زمان شلوغی های دانشگاه بابت جریان آقای هاشم آقاجری است
در میانه سالن آموزشی دانشگاه دو صف رو در روی هم ایستاده، اندکی مانده تا آغاز کلاس ها، فضا متشنج است عده ای سر کلاس ها نشسته بی خیال تشنجی که در سالن به پا است. من این طرف، دوستم آن طرف. باورم نمی شد دوستم با صورت دو تیغه در سمت دیگر در صف بسیجیان ایستاده، می گویند خاتمی استعفا داده است من هم برای اولین بار در یک صف با دیگران ایستادم امیدوار بودم خاتمی استعفا داده باشد لحظاتی جو متشنج ادامه داشت تا خبر استعفا تکذیب شد و همه نا امیدانه به سر کلاس هایمان رفتیم. آن روز هنگامی که برای اولین بار در کنار دیگران ایستادم تا اگر خواست اتفاقی بیفتد در کنار هم اندیشان نسبیم باشم تا شاید بتوانم اندکی یاریشان نمایم

8  سال بعد
 سال 2569 ایرانی
پس از مدتی بازگشت به ایران، دیدن خانواده و دوستان، یادآوری همه دلخوشی ها و از همه مهم تر دگر بار پای بر خاک ایران نهادن، در میهن خود بودن. رسیدن به خانه، خستگی راه را انداختن به خیابان رفتن یک عدد ماژیک خریدن آغاز حرکت برای نخستین شعار نویسی، مادر می فهمد نصیحت می کند می گوید "نرو اینکار را نکن اگر بگیرنت آبرویمان می رود" هان؟ آبرویمان می رود؟ آری مادر این را می گوید آبرویمان می رود شاید بهت تجاوز کنند.

پایان  


اسکناس نویسی پنجشنبه های نان





۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

هر چه بلندتر می گوییم ما هستیم و ما نان می خواهیم


بالاترین یکی از بزرگترین ادعاهایش این است که در این سایت آزادی بیان برقرار است اما اینک به مدد بالایار های سبزش هر صدایی به جز صدای سبز یا همان اصلاح طلبان تضعیف می شود و این داستان تا آنجا پیشرفته که
بالایارهایی که وظیفه شان نظارت بر رفتار کاربران سایت است تا مبادا از قوانین تخطی کنند اینک تنها تبدیل شده اند به بالابرهایی، که یک گروه را بالا می برند و گروهی را پایین، و بدین نحو خیال می کنند قادرند تا هر صدای آزاد و مستقلی را که از سبز فاصله دارد خفه کنند. اما باید بدانند که هر چه بیشتر در این راه گام بردارند صدای ما بلندتر می شود و با صدای بلندتری فریاد خواهیم زد ما هستیم و ما نان می خواهیم اگر لینک هایمان را پشت فیلتر بگذارند یا موضوع داغمان را حذف کنند باز هم می گوییم که ما هستیم و ما نان می خواهیم دور زمانی است که بچه های ما هستیم یک عبارت را در این زمان ها می گویند و آن اینست که "خسته شدیم ننشستیم، ضربه خوردیم نشکستیم، چون با هم پیمان بستیم تا نفس هست ما هستیم" و از امروز به جای تحریم بالاترین تلاش خود را دو چندان می نمایم تا هر روز لینکی در ارتباط با ما هستیم و پروژه صف های نانواییش در بالاترین بگذارم و تلاش می کنم تا سایر دوستانم را نیز تشویق به این عمل نمایم تا آنقدر تعداد این لینک ها زیاد شود که بالابرها بفهمند که باید بالایار باشند نه بالابر و بفهمند که وقتی بر مسند قضاوت می نشینی باید بی طرف باشی و در برابر لینک ها جبهه نگیری و لینکی را چون با اندیشه اش مخالفی نباید حذف یا فیلتر کنی ما به فضای مجازی نیامده ایم تا همان جمهوری اسلامی را به شکل مجازیش تجربه نماییم، آمده ایم تا بتوانیم سخنانمان را فارغ از توهین به سایر اندیشه ها بیان کنیم و این حق را به سایرین می دهیم که ما را نقد کنند اما در برابر هر بی انصافی و نا عدالتی می ایستیم و با صدای هر چه بلندتر فریاد می زنیم ما هستیم.
در اینجا از هر کاربر آزاد اندیشی که گمان می کند در بالاترین باید انصاف رعایت شود و همه باید از حقوقی مساوی برخوردار باشند و برایش امکان پذیر است که موضوع داغ بزند خواهش می کنم که در مورد فراخوان جنبش ملی ما هستیم موضوع داغ بزند.

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

مشخص شده که دستور حمله به استخر بانوان را چه کسی صادر کرده است


بنا به اخبار دریافتی آخوندی بنام  حسین الله کمالیان که مدتی سرپرستی گروهک کاوه در اصفهان را بعهده داشت و از آخوندهای متحجر است دستور حمله اراذل و اوباش را به استخر بانوان در تهران صادر کرده است این حمله دیروز رخ داده است
لینک خبر در ایران پرس نیوز

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

مجری فراری!


چند سال قبل ، دو یا سه سال پیش، ناگهان غیب اش زد. آدمی عصبی بود. این واقعیت را همکارانش در همه ی سال های فعالیت مطبوعاتیش می دانستند که چهره قابل احترامی نیست اما هر جور بود تحمل اش می کردند و برخی نیز از او به عنوان وسیله ای برای «تسویه حساب های خصوصی» استفاده می کردند.
در این ولایت ـ و بعد از راه افتادن تلویزیون های 24 ساعته ـ او ابتدا به مقام سردبیری خبر یکی از تلویزیون ها و پس از آن به عنوان «شبه لاری کینگ» یک تلویزیون دیگر ایفای نقش کرد.
به یاد دارم آن روزها قرار بود که ما، در لاس وگاس «اجتماعی» داشته باشیم به عنوان «تور پرچم شیر و خورشید» و نامبرده در «تی وی مربوطه» اش، هر شب ما را فحش باران می کرد که: ای داد و بیداد! مردم به هوش باشید!که می خواهند ناموس ما را به لاس وگاس ببرند و به حراج بگذارند!
اما حضرتشان در اوج نقش «لاری کینگ» بودن، ناگهان غیب اش زد. تا مدتها کسی از او خبری نداشت تا اینکه ناگهان سر از «کیهان» حسین بازجو در تهران درآورد . با توجه به خصوصیاتی که از او سراغ داشتیم، موضوع چندان عجیب نبود تا اینکه دوست مطلعی با خبرمان کرد که گویا ایشان در آمریکا به دام مأموران دولت فدرال افتاده بود و پس از یک سال تعقیب و گریز مچ اش را به عنوان مأمور جمهوری اسلامی می گیرند و مکاتبات و مبادلات مالی او نیز همه به دست پلیس آمریکامی افتد و شبانه به او پیشنهاد می کنند که یا شبانه آمریکا را ترک کند یا به زندان تشریف ببرد و مابقی عمرش را در حبس بگذراند!
البته این جناب لطف فرموده راه «فرار» را برگزیدند! اما این تعجب برای ما باقی ماند که چرا این «کشف و فرار» این همه بی سروصدا انجام شد؟ تا اینکه دوستی روشنمان کرد که در صورت افشای راز ، دیگران حساب کار خود را می کردند و کار مأموران مشکل می شد!
ما همه این قضایا را نوشتیم تا برخی ها حساب کار دستشان باشد که در اینجا آنقدرها هم بی حساب و کتاب نیست!

بخشی از مقاله شهرام همایون در هفته نامه فردوسی امروز

۱۳۹۰ خرداد ۱۵, یکشنبه

پیشنهادی برای سبزها:

با توجه به اینکه میر حسین موسوی را در حصر کردند و دیگه نمی تونه بیانیه بدهد چون از حصر اطلاعات درز نمی کنه و اون عده ای هم می گفتند اگر میر حسین بازداشت بشه ایران قیامت می شه که بازداشت شد اما قیامت نشد و با توجه به اینکه تاکید جنبش سبز بر روی خواست های حداقلی امکان پذیرو مبتنی بر اجرای بی تنازل قانون اساسی جمهوری اسلامی است بنابراین من پیشنهاد می کنم که مهمترین خواست جنبش سبز در 22 خرداد ماه انتقال میر حسین از حصر به زندان باشد چون ثابت شده از اونجا می تونه بیانیه بده و تکلیف همه روشن باشه.

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

آی ایرانی کشورت در اشغال است


کشته شدن هاله سحابی برهانی دیگر برای اثبات اشغال ایران
امروز زمانی که از خواب بیدار شدم و این خبر را به صورت موضع داغ در بالاترین دیدم شوکه شدم باورم نمی شد که خانواده سحابی عضوی دیگر را هم از دست داده باشد.
اما اینک پس از مدت زمانی که گذشته و با اندیشه بیشتر از خود می پرسم از یک رژیم اشغالگر چه انتظاری می توان داشت؟ در هر کجای تاریخ دیگر ملت ها  که می نگرم چه در قدیم و چه در جدید می بینم که اشغالگران را بر مردمان سرزمین فتح شده رحمی نیست و هرگونه بی رحمی بر آنان روا می دارند اما از خود می پرسم که مردم ایران کجایند آیا این مردم از فلسطینی ها کمترند؟ یک نگاه به فلسطین بیندازید برای باز پس گیری خاک سرزمینشان چه از خود گذشتگی ها که نمی کنند؟
می دانم در این مرز و بوم ایران هنوز بابک، مازیار، بهروزان و یعقوب لیث صفاری هستند اما یارانشان کجایند؟؟؟ کجاست آن ایرانی که می گفت"سر به سر تن به کشتن دهیم ----- به از آنکه کشور به دشمن دهیم"
آیا دیگر کسی نیست؟ آن فرزند در گهواره کجاست تا تفنگ پدری را بر دست گیرد؟ آیا او هم....؟
دریغ است که ایران ویران شود ---- کنام پلنگان و شیران شود.