اصل های اولیه جنبش

اصل های اولیه جنبش ملی ما هستیم 1- تلاش در راستای زنده کردن فرهنگ ایرانی و پایان بخشیدن به اشغال کشورمان توسط فرهنگ عرب( نه اسلام). 2- هر ایرانی با هر مذهب و گرایش سیاسی(جمهوری خواه، پادشاهی خواهان، مجاهدین خلق، کمونیست ها و حتی طرفدار جمهوری اسلامی) در بیان نظرات خود آزاد است و هیچ کس حق ندارد مانع او گردد. 3- نفي هرگونه تبعيض از لحاظ جنسيتي ،نژادي،قومي، عقيدتي و مذهبي 4- رعایت احترام دیگران و عدم استفاده از الفاظ زشت و نازیبا چه در اظهار نظر و چه در نقد یا رد نظر دیگران. 5- عدم استفاده از شعار مرگ برای افراد. 6- هرگونه تغییر در ایران باید به وسیله مردم ایران چه در داخل و چه در خارج از کشور انجام گیرد چون به غیر از مردم ایران هیچ دولت بیگانه ای به فکر مردم و منافع ملی ایران نیست. 7- هر فرد در این جنبش خود یک رهبر است. 8- جنبش ملی ما هستیم بر اساس مبارزات بدون خشونت عمل می نماید و با هر گونه حرکت خشونت آمیز یا تبلیغ آن مخالف است 9- جنبش ملی ما هستیم پرچم رسمی ایران را پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان می داند و این پرچم را وابسته به هیچ حزب و گروهی نمی داند و آن را متعلق به مردم ایران می داند

۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

زندانیان سیاسی و عقیدتی همگی باید آزاد گردند یا به شیوه شورای نگهبانی باید آزاد گردند


  درست است که من با آقایان موسوی و کروبی تفاوت اندیشه دارم و با نظریه های سیاسیشان مخالفم اما برایم آزادی بیان یک اصل است و آنها را نیز چون دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی(که با نظریات بعضی از آنها نیز مخالفم) در این نظام می بینم که بخاطر گفتارشان در زندانند اگر بر این باور هستید که زندانی سیاسی و عقیدتی آزاد باید گردد به گمانم بهتر است یکبار به طور مشخص یک آکسیون اعتراضی برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی گذاشته شود و خواستار آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی از جمله آقایان موسوی و کروبی شویم و نه اینکه تنها برای آزادی این دو باشد و پس از آن سایرین را فراموش کنیم. اگر آکسیونی کامل و جامع شامل همه زندانیان سیاسی و عقیدتی اعم از اصلاح طلب و مخالف رژیم، مسلمان، مسیحی، بهایی و .....  گذاشته شد من نیز از آن به عنوان یک ایرانی  پشتیبانی خواهم نمود ولی اگر تنها به آزادی این دو تن محدود شود به علت گزینشی بودنش همان که در بین عامه مردم شورای نگهبانی بودن خوانده می شود قادر به پشتیبانیش نخواهم بود چنانکه در انتخابات های رژیم ننگین جمهوری اسلامی به همین دلیل شرکت نمی کنم و با هر نوع مقدس سازی و بت سازی به شدت مخالفم.
راه ایرانی

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

5 اسفند بودن یا نبودن؟





فردا 5 اسفند است صف های نانوایی در انتظار من و تو تا در کنار یگدیگر ما شویم شاید به ظاهر این طرح بسیار ساده و ابتدایی به نظر برسد اما لحظه ای بیندیشیم آیا نمی توان هسته های تظاهراتی بزرگ را با همین صف های نانوایی تشکیل داد کدام نیرو توان برخورد با مردمی را دارد که در نانوایی محل جمع شده اند تا نان بخرند؟ مگر جمهوری اسلامی می تواند نیروهایش را در کل سطح شهر پخش نماید تا نانوایی های محل ها را کنترل نمایند؟
اگر می اندیشد که این طرح می تواند آغازگر سرنگونی رژیم باشد فردا 5 اسفند ساعت 5 بعد از ظهر صف های نانوایی با شعار "ما نان می خواهیم" فراموش نشود تا بار دگر جنبش ما هستیم را تقویت نموده و به آن دگر بار امکان دادن فراخوان برای تظاهرات های  بزرگ را بدهیم  وسرنگونی جمهوری اسلامی را سرعت بخشیم.

راه ایرانی


۱۳۸۹ اسفند ۲, دوشنبه

آینده ایران و تاثیر ما بر آن





"موسوی بهانه است" این جمله ای است که این روزها از زبان بعضی از دوستانم می شنوم این نوشته را برای آنها می نویسم تا فردا اگر اتفاقی برخلاف آنچه تصور می کنند رخ داد دیگر نتوانند از زیر بار مسوولیت آنچه انجام داده اند بگریزند و با جمله انقلاب ما را دزدیدند خودشان را بی گناه جلوه دهند.
دیشب پس از تظاهرات یکم اسفند با یکی از دوستانم در ایران در فیس بوک گفتگو می کردم از او نظر مردم را در مورد 5 اسفند و فراخوان جنبش ما هستیم پرسیدم او گفت احتمال زیاد مردم شرکت نمی کنند چون نمی توانیم به اندازه کافی تبلیغ کنیم و خلاصه این گفتگو  به آنجا رسید که چرا مردم با اعلامیه موسوی به خیابان می آیند؟ و دوست من که تازه از تظاهرات آمده بود در پاسخم گفت موسوی یک بهانه است و مردم می خواهند کل نظام برود از او پرسیدم که بعد از رفتن این نظام چه کسی خواهد آمد؟ به من پاسخ داد که پای صندوق رای مردم تصمیم خواهند گرفت و نظرش این بود که مردم موسوی و کروبی را بر نخواهند گزید اما زمانی که از او پرسیدم چه کسی یا سازمانی قرار است این صندوق رای را برپا دارد؟ به من پاسخ داد جوانان ایران آگاهند مگر به آنها اعتماد نداری خیالت راحت باشد جوانان امروز آگاهند و دیگر به چاه نخواهند افتاد.
به گمانم دوست من تا کنون به این مساله نیدیشیده بود که پس از جمهوری اسلامی قرار است چگونه نظم در کشور برقرار باشد و چگونه قرار است صندوق رایی گذاشته شود تا رای آنها جمع شود و سرنوشت ایران را مشخص نماید. دوست من به آگاهی جوانان ایرانی می بالید و من نیز می بالم اما نباید این آگاهی باعث غرور دروغین در ما گردد و ما را از دیدن آینده باز دارد.
سال 2537 ایرانی (1357 ه.ش) مردم به خیابان ها ریختند تا دیکتاتوری را سرنگون کنند و این کار را هم با موفقیت انجام دادند اما آیا این نقطه پایان داستان بود؟ در آن روزگاربیشتر روشنفکرانی که در خیابان ها حضور داشتنند کشورهای غربی را دیده بودند و در آنجا درس خوانده بودند و به طبع خود را افرادی آگاه می دانستد در آن روزگار کمتر کسی به این می اندیشید که خمینی قدرت را در دست خواهد گرفت و شاید چون دوست من او را بهانه می دانستد. فکر و ذکر آنها یک چیز شده بود شاه باید برود  و با اعلام خمینی به خیابان ها می ریختند و شعار مرگ بر شاه سر می دادند اما به گمانم کمتر کسی به آینده پس از رفتن شاه اندیشده بود و اینکه پس از او چگونه باید دموکراسی حاکم شود.
گویا این داستان سر باز ایستادن ندارد و امروز به گمانم دگر بار در حال رخ دادن است اگر دوست من گفته بود که پس از جمهوری اسلامی، موسوی یا کروبی خواهند آمد و دولت موقتی را تشکیل خواهند داد یا اینکه اصلا آنها قدرت را در دست خواهند گرفت یا هر چیز دیگری که نشان از وجود یک برنامه برای پس از سقوط رژیم جمهوری اسلامی داشته باشد و از ایجاد هرج و مرج در کشور جلوگیری نماید خیال من از بابت بعضی موارد چون یکچارچه ماندن ایران بسیار آسوده تر بود اما پاسخ او مرا سخت پریشان و برای آینده ایران نگران کرد. 
فقط برای یک لحظه چشم های خود را ببندیم و به این بیندیشیم که جمهوری اسلامی همین الان سرنگون شد. برنامه ما برای برقراری دموکراسی چیست؟ در بازه زمانی بین سرنگونی جمهوری اسلامی و صندوق رایی که دوست من گفته بود قرار است کشور چگونه اداره شود؟ تمامیت ارضی ایران و یکپارچگیش قرار است چگونه تامین شوند؟
امیدوارم که آینده ایران این بار چون سال 2537 ایرانی شوم و سیاه نگردد و آگاهی ایرانیان این بار به کمکشان بیاید و برای آینده برنامه ای کامل داشته باشند و دموکراسی برقرار گردد و همه ایرانیان در خارج بتوانند با خیال راحت به کشورشان برگردند و دیگر کسی بخاطر داشتن اندیشه ای متفاوت مجبور به ترک ایران نشود و ایران جایی برای هر ایرانی با هر اندیشه و تفکر سیاسی و مذهبی باشد.

راه ایرانی


۱۳۸۹ بهمن ۲۵, دوشنبه

قطع و وصل برخی تلویزیون ها


تلویزیون های کانال یک، بی بی سی، صدای آمریکا و سیمای آزادی با پارازیت اندازی رژیم جمهوری اسلامی قطع شدند و پس از گذشت مدت زمانی سه تلویزیون بی بی سی، صدای آمریکا و سیمای آزادی به روی ماهواره برگشتند و همچنان تلویزیون کانال یک به علت پارازیت رژیم قطع است

۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

کانال یک حوادث امروز را پوشش خبری میدهد



امروز25 بهمن ماه سال 2569 ایرانی در کانال یک آقای شهرام همایون برنامه ویژه ای برای پوشش خبری دادن به وقایع ایران خواهد داشت. این برنامه راس ساعت 3 بعد از ظهر به وقت ایران آغاز می شود.
چنانچه بخواهید با این برنامه تماس بگیرید و اخبار را بیان کنید می توانید به شماره تلفن 5300 882 818 001 زنگ بزنید

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

باید که خود را پیدا کنیم!(مقاله ای از آقای شهرام همایون)





ما گمشده ایم! سال هاست که گمشده ایم. نه شاید بهتر باشد که بگویم قرن هاست، چهارده قرن است که گمشده ایم . نه آن که هستیم که بودیم  و نه آن شدیم که بیگانگان می خواستند.
چهارده قرن قبل، ما، مردمی بودیم با هویتی مشخص. خدای یگانه را ستایش می کردیم، پیش از آن که از او بترسیم، دوستش داشتیم، احترامش می کردیم و با شعر و شادی سراغش می رفتیم، از دروغ ، ریا و تزویر بیزار بودیم. بین همه ی ما ، خط و خطوطی نبود که کی؟ چه دین و مذهبی دارد چه باک! کی،از چه قومی است؟ مسئله ی ما نبود حتی پیش از این ـ زن یا مرد ـ حد و مرزی نداشت ، تفاوتی نبود هر زن، یا مرد ـ بنا به استعدادش ، لیاقتش شناخته می شد: فرماندهان زن، یا حتی پادشاه زن دلیل این مدعاست.
این ها، فقط درباره ایرانی ها نبود که در تاریخ است وقتی کورش به بابل رفت برخلاف قوانین آن سال ها و آن دوران، نه سوزاندند، نه کشتند، نه ظلم به کسی روا داشتند . تا آنجا که مردم مغلوب، کورش پادشاه غالب را «قانونگذار» نامیدند.
بگذارید روایتی از تاریخ را بازگویم. «هرودت» می نویسد: «ایرانیان باستان، از دیگری وام نمی گرفتند. چرا که می ترسیدند هنگام بازپس دادن قرض ناتوان باشند  و مجبور به دروغگویی شوند ...» این گوشه ای بود از خصلت ما ایرانی ها ...
اعراب آمدند. اولین گام ـ گذشته از ظلم و بی رحمی اشان ـ ایرانی ها را وادار به ریا کردند. هرآنچه نزد ایرانی ها بود، ماده و تبصره ای یافت  که مجوزش باشد. مثلاً دروغ که نزد ما آنقدر زشت بود ـ که آرزو و دعای پادشاهمان کورش نزد اهورامزدا ـ این بود که ملتش از آن محفوظ باشند، «مصلحتی» شد و رواج یافت و «تقیه» را هم به آن افزودند.
ایرانی ها ، اگر می خواستند دین سربازان غالب را نپذیرند، یا باید لباس رزم برتن می کردند و یا «جزیه» می پرداختند.
تا آنجا که توانستند، مقاومت کردند. از : بابک تا ابومسلم و یعقوب لیث و ... نمادهای شاخص این مقاومت هستند اما وقتی بخت یارشان نشد، پذیرفتند که «جزیه» را بپردازند و به راه و رسم خود باشند تا جایی که توانستند برای ایمانشان، جزیه دادند، دارایی اشان به غارت رفت، ماندند چاره ای جز قبول «دین جدید» نداشتند. ابتدا در خفا، به کار و دین خود بودند و در عیان، دین جدید را، دین خود عنوان می کردند!
با این همه ، باز هم بیکار ننشستند، از قتل «عمر» و عصیان علیه «عثمان» تا مقاومت بابک و مازیار ـ علیرغم خیانت های افشین و صدها چو او ـ ایرانی ها برای «حفظ هویت» خود تلاش کردند . وقتی همه ی راه ها به بن بست رسید ، چاره در آن دیدند، تا زیر پرچم مختار ثقفی جمع شوند و تحت عنوان حمایت از خاندان «نبی و علی» به جنگعرب مهاجم بروند.
اکنون که ما به تاریخ نگاه می کنیم، مسلماً همین شیوه را باعث ماندگاری آن تهاجم می بینیم اما آیا راه دیگری بوده است یا خیر، پاسخش به این آسانی نیست.
اکنون اما، با آمدن جمهوری اسلامی، پرده ها یکباره افتاد، از آن جزیه دادن و جزیه گرفتن تا قبول دینی ـ که حتی کتاب آسمانی اش را کمتر کسی از ما مردم است که ولو یکبار خوانده باشد ـ و بداند که چیست و چه می گوید؟
ما ایرانی ها، ملتی هستیم که نمی دانیم ایرانی چیست و کیست؟ مسلمان هستیم که نمی دانیم اسلام چیست و چه می گوید و گرچه ایرانی بودن را از یادمان برده اند اما مسلمانی را هم ، حقیقت اش را بخواهید از لج اعراب نپذیرفته ایم . نماز می خوانیم، روزه می گیریم، در عاشورا اشک هم می ریزیم اما این همه ، درست مانند «جزیه دادن» پدران ماست. با این تفاوت که آنان هم ایرانی بودند و هم به دین خود. ما از ایرانی بودن دور شده ایم . دین امان را هم فراموش کرده ایم اما درست مانند آنان «تقیه» می کنیم که مسلمانیم!
جز این است ؟ ما چه ایرانی هستیم که پرچم کشورمان، تنها پرچمی در جهان است که با کلماتی از حروف بیگانه منقوش است؟!
ما چه ایرانی هستیم که همه سرداران و افسران تاریخ امان را فراموش کرده ایم و نزد سرداران عربی که به مادر و خواهر ما تجاوز کرده اند، سر تکریم فرود می آوریم و نذرشان می کنیم که ما را از مشکلات برهانند، درست مانند پدرانمان که حکام عرب و نزدیکی به آنان، راهگشای مشکلاتشان بود اما سیزده هزار امام زاده، بیشترشان مأمورانی بوده اند که برای سرکوب ایرانی ها، به ایران آمدند.
تصدیق می فرمایید که ما گمشده ایم و باید که خود را پیدا کنیم.راهی نداریم جز این که ایرانی باشیم. دوره پنهان کاری پایتن یافته است .

شهرام همایون ـ روزنامه نگار
چاپ شده در هفته نامه فردوسی امروز

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

«تفاهم» در عدم «تفاهم»!(مقاله ای از شهرام همایون)




جالب است ، نه؟ ما در هیچ چیز با هم توافق نداریم و تنها تفاهم ما نداشتن تفاهم است.جامعه ای که در هیچ چیز و با هیچ چیز توافق و تفاهم ندارد بدیهی است که این همه مشکلات را هم متحمل می شود.
قبول ندارید؟ (این هم از همان عدم تفاهم است) ما در چه چیز با هم مشترک هستیم؟
زبان؟ آیا به راستی فرزند شما در لس آنجلس مثل پسرعمویش در تهران سخن می گوید؟
تاریخ! مگر نه این است که انگار هریک از ما ، خود مورخی هستیم که تاریخ را به دلخواه خودمان می نویسیم و معنی و سخاوتمندانه صفات و القاب را در تاریخ تقسیم می کنیم.
یکی، شاه را «خادم» می داند، آن یکی «خائن» ... یکی می گوید: مصدق قهرمان ملی است و در تاریخ بی نظیر ... دیگری می گوید خیانت او بدیل ندارد.
گاهی پا را از این هم فراتر می گذاریم. یک می گوید او مقابل انگلیس ها ایستاد و آنها را به زانو در آورد، دیگری می گوید او اصلاً عضو لژ انگلیسی فراماسونها و از سرسپردگان شناخته شده آنها بود.
یکی خمینی را دجال می کند آن یکی از او به عنوان روح خدا نام می برد!
می بینید. ما ملت حتی یک قهرمان یا یک ضد قهرمان مشترک هم نداریم. کار «تفاهم در عدم تفاهم» ما به آنجا رسیده که خدا هم برای هریک از ما به گونه ای است. خدای یکی «قاصم» است وآن دیگری بخشده و مهربان!
شاید بگویید که اختلاف در تمام جوامع است و کمتر مردمی با هم توافق دارند اما تصدیق       می فرمایید که مسئله ما از اختلاف گذشته است ما یا سیاه سیاه می بینیم یا سفید سفید و این است که تا به حال کار ما را به اینجا کشیده است.
ما احتیاج به یک رنگ سوم، یا موضع سوم داریم . رنگی که بتواند ، هر کدام از ما را یک قدم به همدیگر نزدیک کند و در اثر این نزدیکی لااقل به حرف های یکدیگر گوش بدهیم چون معمولاً قبل از اینکه طرف مقابل ما سخن بگوید، ما جواب او را در ذهن خود آماده کرده ایم که معمولاً هم ربطی به مطالب آن بنده خدا ندارد.
برای روشن شدن این موضوع امشب این تفاهم یا عدم تفاهم را در مورد همسرتان به امتحان بگذاریم.
عجیب است، هرچیز خوب در نظر شماست، در نظر او زشت است!؟

شهرام همایون. روزنامه نگار
چاپ شده در هفته نامه فردوسی امروز