قرن ها است که مردم ایران در پی چشیدن مزه شیرین آزادی هستند آزادی را دیریست که از این مردمان ربوده اند از آن لحظه که لشکر تازیان بر ایران مستولی شد و خون ایرانیان را آنقدر ریخت تا آسیاب ها با آن به حرکت در آیند ایرانیان تنها و تنها به آزادی می اندیشیدند و در این راه در طی 14 قرن گذشته خون ها داده اند ولی دریغ که هنوز تا رسیدن به آزادی راهی دراز در پیش است.
از زمان آغاز حمله تازیان به ایران عده ای همیشه بر طبل "جنگ نه" می کوبیدند شاید بتوان آغاز گر این "جنگ نه" را آنان دانست که راه نفوذ به شهر مداین را به تازیان خسته و فرسوده از محاصره بی ثمر نشان دادند یا که شاید بتوان آن را به سیاه دیلمی نسبت داد که فرمانده بخشی از ارتش ایران بود که برای جنگ با تازیان فرستاده شده بود ولیکن به جای جنگ از راه همکاری با آنان در آمد و باعث سقوط شهری دیگر از ایران به دست تازیان شد یا که نه شاید باید افشین را مسوول کوبیدن بر طبل "جنگ نه" دانست که بابک را تسلیم خلیفه عباسی نمود تا خلیفه عباسی اندام بابک را از بدن او جدا نماید و سرانجام او را بکشد و در بین دو نماز سری به اتاقکش زند تا دختران بابک را که اینک اسیر دست اویند مورد تجاوز قرار دهد. شاید هم بتوان "جنگ نه" را به آنان نسبت داد که جایگزینی تاریخ تازی را با تاریخ ایرانی ناپسند خواندند و مانعش شدند.
آه که چه بسیارند "جنگ نه" ها و چه دلخراش است هر حادثه که در پی آنها رخ داده است. در حادثه در پی این "جنگ نه" ها می بینیم که سخن از یک چیز است تسلیم، آری تسلیم تازی شدن. همه این "جنگ نه" ها در حالی در گوش ما خوانده شده است و می شود که همیشه جنگی بزرگ در جریان بوده است جنگ بین دو فرهنگ، از یک سو فرهنگ غنی و والای ایرانی و از سوی دیگر فرهنگ تازی. در همه این قرن ها به دست "جنگ نه" گوهای بیگانه پرست، فرهنگ ایرانی ضربه هایی بزرگ خورده است و اینک من خسته از این "جنگ نه" ها هستم من از تسلیم شدن بی جنگ خسته ام. باید طرحی نو در انداخت. باید حرکتی تازه نمود باید که به هر اشغالگر نه گفت چه تازی چه آمریکایی یا از هر مرز و بوم دیگری که باشد دیگر گوش من صدای بلند طبل "جنگ نه" یک سویه را نمی شنود چرا که دیری است سکوتم را شکسته ام و فریاد می زنم که گر "جنگ نه" پس این همه زخم بر تن فرهنگ من چیست؟ که اگر "جنگ نه" پس این همه نام غیر ایرانی از برای چیست؟ که اگر "جنگ نه" پس این تاریخ تازی از برای چیست؟ که اگر "جنگ نه" پس این سید و حاجی بازی از برای چیست؟ اگر "جنگ نه" پس آن آخوند تازی صفت از برای چه حکمران است؟ اگر "جنگ نه" پس آن همه ایرانی در زندان از بهر چیست؟ اگر "جنگ نه" پس نابودی مجسمه قهرمانان ایرانی از بهر چیست؟
برای نه گفتن به جنگ بسیار دیر است قرن ها است که جنگی بر پا است و ما را با “جنگ نه” های گوناگون فریفته اند و از همراهی کردن با بابک ها و مازیارها به دور داشته اند آری ما هم با جنگ سر سازگاری نداریم اما اکنون می دانیم که در میانه یک جنگیم یک جنگ که قرن ها است ادامه دارد و اینک برای جلوگیری از اضافه شدن نیروی سوم به نفع دشمن و برای جلوگیری از هرگونه شکست باید برخاست باید کاری کرد باید بودن را فریاد زد باید که هم صدا شد و ما هستیم گویان هم از اضافه شدن نیروی سوم در جبهه دشمن جلوگیری نمود و هم دشمن را از خانه بیرون نمود. بودن در هزاران بینانیه نیست بودن در عمل است باید که هزاران بیانیه را به کناری انداخت و در میانه میدان، بودن را اثبات کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر